ثیری در تاریخ جهان هستی

نهايت تاريخ بحثي جدي در فلسفه تاريخ است دانشي كه رسالت تبيين تحولات و تطورات جوامع  و قوانين حاكم بر اين تطورات را برعهده دارد. بعبارتي اگر تاريخ رابعنوان يك پدیده متحرك نگاه كنيم‌ فلسفه نظري تاريخ عهده دار اين است كه  چگونگی و مسير اين حركت و منازل مهم آن را  تصوير نمود ه ونشان دهد مكانيسم اين حركت چيست و به چه نقطه اي  بايد برسد .فهم این مسئله که تاریخ دارای سنن وضوابطی بوده وحرکت آن تابع قوانین معینی است که اختیار انسانی درفراز ونشیب این حرکت مؤثر است انسان راتشویق می کند که نقش فعال در این حرکت برای خویش بیابد تا محکوم سنن وقوانین تاریخ نگردد همین امر است که بعد از قرن ها انسان ها را به این ضرورت رساند که تاریخ را به صورت علمی درک کنند وفلسفه آن را بشناسند. فائده دیگر این فهم تنظیم توقعات انسان نسبت به سنتهای الهی وعملکرد خویش است.علاوه بر این به ما  قدرت بازشناسی ادعاهای دروغین در این زمینه را می بخشد.
امروزمكتب ليبراليسم مدعي اين‌است تاريخ با ظهور مكتب ليبرال دمكراسي به آخرين نقطه خود رسيده وكل جهان بايددريك جامعه فراگيرو واحد حول محور شاخصه هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي اين مكتب به هم بپيوندند كه از اين فرايند به جهاني شدن تعبير مي نمايد . درحاليكه تفكر اجتماعي وسياسي كه بتواند اين جامعه فراگير را اداره نمايدپايه هاي فلسفي خاصي را مي طلبد كه مكاتب فلسفي پشتوانه ليبراليسم فاقد آن است از جمله  اين مباني اين نكته است كه مكتبي مي تواند ادعاي جهاني شدن بنمايد كه به فلسفه تاريخ مشخصي معتقد باشدو ضرورت حركت جهان بشري به سمت حكومت واحد آرماني را بتواند تبيين فلسفي و نظري بنمايد اين تبيين دراديان الهي مدعي مصلح جهاني و منجي پايان تاريخ موجوداست.
سيرتاريخ تابع سير جهان هستي است در جهان همه چيز هدف دارد که تكامل است و خداوند هادي و رب هر شيء در اين جهت تكاملي است و تكامل موجودات نيز در قوس صعودي عالم  رجوع به حق است ،انا لله و انا اليه راجعون.
گرچه به نظر ميرسد تاريخ حقيقت خاصي نيست بلكه سرگذشت تحولات اجتماعي انسانها از جنگ صلح، تمدن، انحطاط و حوادث گسسته اي است كه بر جوامع انساني گذشته است وحوادث پيوستگي قانونمند و حقيقت مستقل ندارند .اما از ديدگاه بيشتر فلاسفه تاريخ اين تحولات برمبناي قوانين خاصي صورت مي پذيرد كه قرآن كريم نيز به اين قوانين اشاره نموده و آن را سنن حاكم برتاريخ مي داند.و این قوانین را غیرقابل تغییر میدانددر این رابطه می فرماید: « سُنَّه اللَهِ فِي‌ الَّذِينَ خَلَوْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّه اللَهِ تَبْدِيلاً» ( این سنت خدایی است که در میان پیشینیان اجرا شده و برای سنت خداوند تغییری نخواهی یافت احزاب، ۶۲)
تاريخ نيز چون مخلوق حق است وبايد در سايه تدبير او بچرخد و عقل كلّ براو سلطه داشته باشد،به سمت  كمال‌ رجوع الي الحق  حركت ، ولي ازديدگاه ابن عربي كه همه چيز بر مبناي توحيد وتجلي ( ظهور و انكشاف حق و كمالات حق) تفسير ميشود و عرفان او چـيزي جز كيفيت صدور كثرت از ذات احديت و رجوع كثرت به وحدت نيست، سرگذشت متغير هاو تحولات جوامع نيز بر مبناي تجلي و ظهور اســـماء حق بر تاريخ است.  حركت آنان نيز قانونمنداست كه اين قوانين سنت تاريخ ناميده ميشود و تاریخ با این سنتها به سمت يك جامعه توحيدي كامل حركت مي نمايد.